آمد خبر که من خبری دست و پا کنم برقلب مرده ام شرری دست و پا کنمآوای ربنا و ابوحمزه می رسد
آمد خبر که من خبری دست و پا کنم برقلب مرده ام شرری دست و پا کنم ماه خدا عیان شد و درمانده مانده ام در چشم کور یک قمری دست و پا کنم سوز و فضای عطر مناجات روبراه مستولی است تا جگری دست و پا کنم آوای ربنا و ابوحمزه می رسد باید که دیدگان تری دست و پاکنم حال و هوای عالم و آدم عوض شده باید که در دلم؛اثری دست و پا کنم باید از این دیار جنایت فرار کرد باید که مقصد سفری دست و پا کنم دل بردن از خدا که طریق عوام شد بیچاره گشته ام هنری دست و پا کنم قامت خمیدگان گنه راست گشته اند کو دغدغه که من کمری دست و پا کنم ماهش رسید و کام دلم تلخ می شود باید که زودتر شکری دست و پا کنم مردم خلیل خالق خود گشته اند و من در قصه گشته ام پسری دست و پا کنم چشم رفیق می نگرم،غبطه می خورم یک اشک سیر در سحری دست و پا کنم از پیش چشم صاحب خود دور گشته ام کو فرصتی که من نظری دست و پا کنم درهای آسمان همه باز است؛می پرند وقتش رسیده بال و پری دست و پا کنم چشم همه به سوی دری بین آسمان من خیره مانده ام که دری دست و پا کنم باب الحسین مانده فقء شکر ای خدا پیغام او رسیده سری دست و پا کنمآوای ربنا و ابوحمزه می رسد